متن در ادامه مطلب
مادرم مادرم مادرم...
امان از دست کارهای مادرم. دائم سر بهانه های کوچیک باهام قهرهای طولانی میکنه. با خواهرم 4 سال قهر بود حتی یک کلمه هم حرف نمیزد. با برادرم 5 سال قهر بود با اونم یک کلمه حرف نمیزد.
به من همش گیر میده چرا اینجا غذا میخوری؟ چرا چاق شدی؟ )من به خاطر کم کاری تیروئیدم چاق شدم( . همه جا میره غیبتمو میکنه میگه همه بچه های من دیوونه ان. یکی نیست بهش بگه آخه از این بچه های دیوونه یکی اش به تو نرفته ؟ پس حتما تو هم دیوونه ای.
بخدا مادرم دیوونه ام کرده. نمیبخشمش . خدا لعنتش کنه. دکتر اعصابم گفت این افسردگی طولانی تو علتش مادرته. مادرت باعث افسردگیت شده.
همه بچه هاشو از خودش رونده. همین برادرم که مادرم 5 سال باهاش قهر بود الآن مجبور شده بره خونه بگیره تنها زندگی کنه. همین برادرم میگفت من تا دوازده سالگی فکر میکردم مادرمون مرده و این زن بابامونه. از بس با بچه هاش بد رفتار میکرد و میکنه. خدا لعنتش کنه.
حرف بسیاره و اعصاب من ضعیف...
زنده ماندن در شرایط سخت...برچسب : نویسنده : 5masaebebahare2 بازدید : 81