خانه متشنج و نا آرام

ساخت وبلاگ

بقیه در ادامه مطلب...

بقیه مطلب رمز دارد.

از بچگیم تو خانواده ام شاهد دعوا و کتک کاری بودم . من فرزند آخر خانواده پر جمعیتمونم. همیشه دعوا همیشه همه با همدیگه قهرن همیشه کتک کاری. از بس پلیس اومده خونمون برای دعوا ،دیگه زنگ که میزنیم به پلیس میگه آهان منزل فلانی ... اومدیم. آدرسمونو حفظ شدن. همیشه برادرهام تو کوچه دنبال هم میدوئن برای دعوا. یادم نمیره یه بار برادرم سر اینکه من خواب بودم اون صدام زده بود فکر کرده بود خودمو زدم به خواب و جوابشو نمیدم قیچی پرت کرد خورد تو سرم شکست. همیشه از برادرام کتک میخوردم و تحقیر میشدم و هنوزم همینطوره.

یکی از برادرام تو شهرمون بزن بهادر معروفی هست. دائم الخمره و ده ها پرونده قضایی داره و چندین بار زندان رفته. این برادرم خیلی من و بچه مو اذیت میکنه. در واقع همه از دستش به عذابن. از بچگیم سر کوچکترین مسئله ای مادرم به این برادرم میگفت بهاره رو کتک بزن ادبش کن و اونم کتکم میزد. به خاطر همین کارای مادرم این برادرم به خودش اجازه می داد دائما منو کتک بزنه و تحقیرم کنه. سر مسائل پیش پا افتاده و الکی. برادرم و مادرمو نمی بخشم. تو اوج نوجوونی با تحقیر و کتک و سلب اعتماد به نفس بزرگ شدم. همیشه حسرت رابطه مهربانانه و معمولی دوستام با برادراشون و مادرشون رو میخوردم. هر شب کارم گریه بود . تو اوج بچگی و نوجوونی به جای بازی و خنده یه دختر افسرده و ساکت بودم و هستم.

دلم برای خودم می سوزه . بچگی و نوجوونی و جوونیم به باد رفت . 25 ساله ام ولی روحیه ام 100 ساله است. طبیعیه که برای فرار از چنین موقعیت خانوادگی تن به ازدواج با هر کسی بدم. البته خواستگار هم نداشتم . خودم هم زیبا بودم هم تحصیل کرده هم با حجاب و نجیب و خوب ولی طبیعیه که کسی دوست نداره با دختری از همچین خانواده ای ازدواج کنه. برادرم گذشته و آینده منو خراب کرد. هرگز نمی بخشمش به خاطر کارهایی که در حق من کرد.

بیشتر از کاراش مینویسم بعدا.

زنده ماندن در شرایط سخت...
ما را در سایت زنده ماندن در شرایط سخت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5masaebebahare2 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 10 خرداد 1397 ساعت: 17:35