در باب نفرین کردن مادرم فرزندم را !

ساخت وبلاگ

متن در ادامه مطلب

مادرم می خواست بخوابه پسرم یه بالش کوچولوی نرم و سبک رو پرت کرد بهش به شوخی و خنده ، مادرم گفت ایشالا داغت رو دل مادرت .

من خیلی ناراحت شدم. اون موقع هیچی نگفتم شبش دوباره داشت همسایه مونو نفرین میکرد من گفتم مامان چرا اینقد همش نفرین سر زبونته چرا انقد نفرین میکنی؟ یهو زد به کولی بازی و فحشهای رکیک و بسیار زشت دادن. منم فکر کردم ببینم کیو تو دنیا از همه بیشتر دوست داره دیدم بچه های خواهراش و برادراش رو خیلییییی دوست داره و همش از شاهکاراشون تعریف میکنه و میزنه تو سر ما . گفتم ظهر اینجوری به بچه من گفتی ایشالا بچه های خواهرت. یهو عین اسفند رو آتیش شد دهنشو وا کرد و باز فحشهای رکیک و تهمت های زشت جنسی به من زدن اونم جلو پسرم. دلم خیلی پره ولی نمیتونم بنویسم بغض کردم . میگه میزنم تو سر بچه ات سرش بشکنه. و خیلی حرفای دیگه.

میگه عید خاله ها و دایی ها بیان خونه مون قرآن میارم جلوشون میگم تو اینجوری گفتی . گفتم بگو :/

خدایا به حق پنج تن این مثلا مادر رو بکش ببر . دیگه نمی کشم

زنده ماندن در شرایط سخت...
ما را در سایت زنده ماندن در شرایط سخت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5masaebebahare2 بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 10 خرداد 1397 ساعت: 17:35