دروغ های شوهرم

ساخت وبلاگ

نمونه حرفهایی که بهم میزد ولی بعد از عقد فهمیدم همش دروغ بوده. منو گول زد. تدلیس کرد.

*میگفت قاضی ام ولی بعدا فهمیدم کاملا بیکاره و دستش جلو مادرش دراز بود حتی یه لباس زیر هم من میخواستم پول نداشت بخره یادمه به مادرش میگفت بهاره لباس زیر میخواد مادرش هم پول بهش نمیداد میرفت خودش میخرید میومد میداد بهم.

*می گفت سه تا خونه دارم یکی جیرفت یکی کرمان یکی بندرعباس بعدا فهمیدم حتی یک خونه هم نداره اجاره خونه رو هم تا یک سال نداشت بده خودم پول یک سال اجاره خونه رو دادم.

*می گفت دو تا ماشین دارم یک سمند یک زانتیا . زانتیام تو خونه بندر عباسم هست ازش استفاده نمیکنم چون مادرم میگه چشم میخوری. همین سمندش هم به اسم مادرشه مادرش صد بار بهمون میگفت ماشین منو بدید. سوییچشو ازش میگرفت و بهش نمیداد.

*میگفت اولین دختری که باهاش حرف زدم تو بودی و با هیچ دختری دوست نبودم. ولی در طول چند ماه اول عقدمون چهار تا از دوست دختراش لو رفت . خدا میدونه چند تا هم که من نفهمیدم.

*میگفت نماز میخونم زنگ میزد بهم میگفت الآن تو نمازخونه محل کارمم. توی هیئت خودم دارم با پول خودم نذری میدم. حج رفتم. ولی نه تنها نماز نمیخوند و پولی نداشت که نذری بده و یا هیئتی داشته باشه و آدم خیری باشه بلکه حج رفتنش هم با پول حروم بود وام گرفته بود رفته بود مکه ولی قسطهای وامشو نداده بود و از حساب ضامنش پولو برداشتن. حجش بخوره تو سرش.

*میگفت دوستت دارم و اگر بهت نرسم خودمو میکشم بعدا فهمیدم به دخترای دیگه هم با همین شگرد سرشونو گول مالیده.

*می گفت به خاطر تو چند بار خودکشی کردم یک ماه تو کما بودم یک بار هم رگمو زدم. و اگه این بار بهت نرسم میرم جایی که کسی نباشه نجاتم بده خودکشی میکنم. من از ترس اینکه جوون مردم خودشو نکشه باهاش ازدواج کردم.

*میگفت باغ دارم زمین و ملک و املاک دارم . که بعدا فهمیدم دروغ میگفت.

*میگفت لیسانس علوم قضایی دارم و قاضی ام الآن هم شبها تا ساعت سه بیدارم و دارم برای ارشد درس میخونم. ولی بعدا فهمیدم فوق دیپلم داره اونم در طول 4 سال مدرکشو گرفته با دو ترم مشروطی متوالی. قاضی هم نبود کلا بیکار بود.

*میگفت برات بهترین عروسی رو میگیرم ولی بعد از عقد میگفت عروسی برات نمیگیرم و میخواست با پول خودم برام عروسی بگیره. مادرش میگفت برید یه سفر مشهد بعد بیایین تو همین اتاق زندگی کنید. این سفر مشهد هم مسلما مادرش زودتر از ما حاضر بود که باهامون بیاد.

*می گفت باید بعد از عقد حتما درستو ادامه بدی . میگفت با قطار میری و میای؟ با هواپیما آخر هفته ها میفرستمت بری و برگردی ولی بعد از عقد گفت نمیذارم بری دانشگاه.

*میگفت بعد از عروسی یه خونه تو شهر خودت برات میخرم تو کوچه خونه مادرت یا هر جا که خودت گفتی و شهر تو زندگی میکنیم. ولی بعد از عقد گفت باید بریم جیرفت تو خونه مامانم تو یه اتاق کوچک زندگی کنیم . بهش گفتم مگه تو قول ندادی بیای شهر من زندگی کنی مادرش گفت ما نمیایم (دقت کنید "ما" نمیایم) تو دلم گفتم کی با تو بود خودتو میندازی وسط که میگی من نمیام کی گفت تو بیای.

این مردک شیاد و مادرش به ما کلک زدن . وگرنه من به هیچ وجه قبول نمیکردم که با این ازدواج کنم. خدا این شیاد و مادر عفریته شو لعنت کنه. من به خاطر سادگیم و زودباوریم و خوشبینیم و از ترس اینکه خودشو نکشه باهاش ازدواج کردم. تقصیر خودمونم هست که تحقیق نکردیم در موردشون و باهاشون رفت و آمد نکردیم . تقصیر سادگی و زودباوری و خریت خودم هم هست. خیلی پشیمونم

زنده ماندن در شرایط سخت...
ما را در سایت زنده ماندن در شرایط سخت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5masaebebahare2 بازدید : 63 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 9:16