غارنشینان جیرفتی

ساخت وبلاگ

کشف غارنشینان و انسانهای اولیه در اطراف جیرفت. لینک زیر رو حتما ببینید. منبع : همشهری

http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1385/850306/news/havad.htm

گزارش اختصاصي همشهري از غارنشينان پيدن كوئيه
اينجا زمان قرنهاست متوقف مانده است
عكس از جواد گلزار
005109.jpg
005112.jpg
گفتگو با يكي از اهالي منطقه
اگر مريض شوي چه كار ميكني؟
نمك را در خاكستر ميمالم و آن را به پيشاني ميزنم.
مگر خوب ميشوي؟
شايد شدم، شايد هم نشدم.
وقتي كه دندان درد ميگيري چه كار ميكني؟
آهن داغ ميكنم و روي دندانم ميگذارم اولش درد ميگيرد ولي بعد خوب ميشود.
ميداني الان ساعت چند است؟
ساعت ديگه چيه ،ما كاري به ساعت نداريم.
پس چطوري وقت را ميفهمي؟
هر وقت شب بشود ميخوابيم هر وقت روز باشد بيدار ميشويم
تا حالا شهر رفتهاي؟
ميخواهم بروم چه كار كنم، يكي از بچهها به شهر رفته ولي ديگر برنگشته، اينجا راحت هستيم. خيلي هم به ما خوش ميگذرد. ميگويند آنجا ماشين زياد است، ماشين اگر آدم را زير بگيرد آدم ميميرد.
با حيوانات وحشي مشكلي نداريد؟
نه. آنها كاري به كار ما ندارند ما هم كاري به آنها نداريم.
ماني ثابتي _ خبرنگار اعزاميهمشهري: شايد در قرن بيست و يكم با اين همه شبكههاي تلويزيوني و راديويي و رسانههاي چاپي، باور وجود آدمهايي كه در لاي چرخهاي زمان متوقف مانده و هنوز ندانند كه در چه دوره اي زندگي ميكنند خيلي سخت باشد، اما باور كنيد ما آدمهايي را ديديم كه با آنكه چند صد كيلومتر آنطرفتر از ما بودند، ولي در يك فاز زماني چند قرني ازما زندگي ميكردند.سوژه رفتن به سكونتگاه اين مردم هنگاميمطرح شد كه سهشنبه گذشته حجت الاسلام زادسر نماينده جيرفت از روستايي سخن گفت كه ماموران اطلاعات در زمستان ۸۴ آنرا در ۱۲۰ كيلومتري عنبرآباد كشف كرده بودند، روستايي كه مردمش غارنشين و برهنه بوده و با برگ درخت تغذيه ميكردند.
و ما به اين ترتيب به عنبرآباد رفتيم، اما وقتي كه با فرمانداري و دفتر امام جمعه منطقه هماهنگي كرديم متوجه شديم كه بايد كيلومترها در جادههاي خلوت بپيماييم تا به غارنشينان قرن ۲۱ كه در كوههاي پيدن كوئيه ساكن بودند برسيم، پس راه آسفالته عنبر آباد به سمت شرق را پيموديم و از يكي از راههاي خاكي ۲۶ كيلومتر به داخل رفتيم تا رسيديم به جايي كه تعدادي از اين مردم آنجا ساكن بودند، به روستاي <<زاروكي>> كه يكي از روستاهاي پيدن كوئيه بود.
روستاييان اينجا تنها چند ماهي بود كه با جهان امروزي روبرو شده بودند، يعني از آخرين روزهاي اسفند كه يك اتفاق آنها را پرتاب كرده بود به دنياي كنوني.... در همان اولين گفتگوها با آنها دريافتيم كه آنها هنوز مانند انسانهاي عصر حجر با آتش، شبهايشان را روشن ميكنند، اكثر آنها معناي خودكار و كاغذ را نميدانستند، در اينجا صحبت كردن از تلويزيون و روزنامه خيلي خنده دار به نظر ميرسيد، وقتي كه روزنامه همشهري را از كيفمان بيرون آورده و به يكي از آنها نشان داديم و از روزنامه برايش گفتيم خيلي تعجب كرد و از اينكه چيزي در جهان وجود دارد كه اخبار آدمها را در آن بنويسند شگفت زده شد، او حتي نميتوانست روزنامه را درست در دست بگيرد و اصلا عكسهاي اين آدمها برايشان مفهومينداشت.
وقتي از آنها پرسيديم كه ميدانند الان چه دورهاي است، همه آنهاهاج و واج به يكديگر نگاه كردند، تنها ريش سفيدشان ميدانست كه سالهاست شاه از كشور رفته است، اما وقتي كه عكسهاي شخصيتهاي كشوري را به آنها نشان داديم هيچكدامشان را نميشناختند آنها حتي مسئولين شهرشان را هم نميشناختند، فهميديم كه به جز يك يا دو جوان كه ديگر هيچوقت بازنگشتهاند هيچكدام از آنها تا كنون به شهر نرفته اند.
زندگي در پناه صخره ها
وجود اين آدمهاي عجيب هنگاميبه ثبت رسيد كه امام جمعه عنبر آباد به همراه فرماندار و گروهي از فرمانداري به منطقه رفته و به گفتگو با اين مردم پرداختند.
امام جمعه شهرستان عنبرآباد كه يكي از اعضاي نخستين گروهي بوده كه به سراغ اين مردم رفته است با تأييد وجود روستايي در كوههاي منطقه كه هنوز فاقد امكانات اوليه زندگي است ميگويد: ۲۹اسفند ۸۴ به همراه فرماندار شهرستان و ساير مسئولان پس از طي مسافت طولاني با پاي پياده به آبادي كوچكي رسيديم كه ۵ خانوار در آن زندگي ميكردند.
اين آبادي يكي از آباديهاي روستاي پيدن كوئيه بود كه از مدتها پيش از وجود آن آگاه بوديم ولي نميدانستيم دقيقا آنها چگونه زندگي ميكنند.به گفته وي ساكنان اين آبادي با استفاده از شاخههاي درخت بادام كوهي براي خود خانه ساخته بودند و در حالي كه بسياري از فرزندان آنها دچار امراض گوناگوني شده بودند اما آنها اصلا هيچ پزشكي را نديده بودند.
نماينده ولي فقيه در شهرستان عنبر آباد ميگويد: وقتي براي اولين بار به اين روستا رفتيم اكثر ساكنان اين آبادي كفش نديده بودند و تلقي درستي هم از آن نداشتند وي در اين باره به فيلميكه از آنجا تهيه شده و اين نكات را ثابت ميكند اشاره ميكند. به گفته وي تنها برخي از اعضاي اين خانوادهها قادر بودند كه اعداد را تا ۳ بشمارند.
وي ميافزايد: آنها مفهوم حمام را نميدانستند و اصلا حمام نديده بودند، در آنجا زني را ديدم كه از يك سال پيش پاهايش شكسته و دچار عفونت شده بود و نميتوانست حركت كند اما او براي مداوا از كوه پايين نيامده بود و همانجا در انتظار بهبود مانده بود. وي ميافزايد: اين عده تا به حال مركز بخش و شهرعنبر آباد را نديده بودند و نميدانستند كجاست.
حجت الاسلام افشار منش ميافزايد: عمده تغذيه اين گروه كيسههاي آردي بود كه فردي خير هر ماهه برايشان ميبرد اما آنها غالبا از برگ و ميوه درختي به نام انجيروك براي تغذيه استفاده ميكردند. افشار منش احتمال وجود آباديهاي ديگري از اين دست را ممكن دانسته و ميگويد: اين احتمال وجود دارد كه هنوز در اين شهرستان آباديهاي مشابه ديگري وجود داشته باشد كه هنوز ناشناخته باشند.
آنچه ما آنجا ديديم
مردم اين روستا چندماهي است كه لباسهايي را ميپوشند كه فرمانداري و هلال احمر و ساير سازمانها براي آنها آوردهاند، اما به گفته مسئولان شهر آنها تا چند ماه قبل لباسهاي مخصوص به خودشان را داشتهاند كه با لباسهاي ما تفاوتهاي زيادي داشته است.در آنجا چيزي كه بيش از همه توجهم را به خودش جلب ميكند، بچههايي است كه سوختگي شديدي بر روي بدنشان دارند كه گوشت اضافي آورده است. وقتي دليلش را ميپرسم يكي از آنها ميگويد: بيشتر بچهها در زمستانها هنگامي كه در كنار آتش خوابيدهاند دچار سوختگيهاي شديد شدهاند كه بدون آنكه به پزشك مراجعه كنند خودشان خوب شده اند.
دست يكي از بچهها سوخته بود. كوچكترين انگشت دستش به كف دست چسبيده بود ولي نتوانسته بودند آنها را از هم جدا كنند.
از پيرمردي درباره جنگ ميپرسم. او حتي نميداند كه جنگي رخ داده و بنابراين متعجب ما را نگاه ميكند. او نه عراق را ميشناسد و نه ميداند جنگي ميان ايران و عراق رخ داده است. ما هنگامي به اين منطقه رفتهايم كه آنها قبلاً خودروهاي ديگري ديدهاند و مدتي است هلال احمر و فرمانداري به آنجا آمدهاند، اما يكي از آنها به من ميگويد: چند ماه قبل وقتي كه براي اولين بار ماشيني را ديده آنقدر ترسيده است كه به كوهها فرار كرده است.
هيچكدام از آنها نميداند تهران كجاست، اما نكته عجيب اين است كه آنها با لهجه غليظ كرماني صحبت ميكنند و حرفهاي ما را بهخوبي ميفهمند. منبع ارتزاق آنها قبلاً كيسههاي آردي بوده كه فرد خيّري براي آنها ميفرستاده، اما هر وقت كه غذايشان تمام ميشد برگ انجيروك و ميوه و برگ درخت بنه را ميخوردهاند اما اكنون فرمانداري و كميته امداد برايشان ارزاق ميبرد. آنها براي رسيدن به آب، هر از چند گاهي تغيير مكان ميدهند و از يك نقطه كوهستان به قسمت ديگري ميروند.
بهتازگي فرمانداري يك راديو به آنها داده است كه آن را ريشسفيد روستا برداشته است. وقتي كه از او ميپرسم كدام برنامه را بيشتر دوست دارد پاسخ ميدهد اخبار را دوست دارم؛ ميخواهم بدانم چه ميشود.
اگرچه تعدادي از آنها اكنون در كنار جاده ساكن شدهاند و در چادرهايي كه هلال احمر و فرمانداري براي آنها برپا كردهاند زندگي ميكنند اما تعداد زيادي از آنها هستند كه هنوز در ارتفاعات در صخره هاي كوهها زندگي ميكنند و حاضر به پايين آمدن از آن نيستند.
بررسيها نشان ميدهد كه آنها عملاً كپرنشين هستند اما با توجه به سرماي زمستان به صخرهها پناه ميبردهاند .به مانند غارنشينان زندگي كرده و يكسري چوبهايي را جمع ميكردهاند. ما در آنجا ظرفهاي معمولي و وسايل پخت وپز نديديم، ولي آتش روشن بود.
زنده ماندن در شرایط سخت...
ما را در سایت زنده ماندن در شرایط سخت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5masaebebahare2 بازدید : 110 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 9:16